سياست ورزي اخلاقي شهيد حجت الاسلام نواب صفوي
سياست ورزي اخلاقي شهيد حجت الاسلام نواب صفوي
سياست ورزي اخلاقي شهيد حجت الاسلام نواب صفوي
نويسنده: علي نمازي
غيرت ديني، درس جاودانه اولياي دين است که شهداي دي ماه 1334، با آن تجديد ميثاق کردند و با اهداي خون خويش، به همه مومنين در جامعه اسلامي آن را بار ديگر گوشزد نمودند. تاليفات و بيانات احمد کسروي در فضاي فرهنگي پس از شهريور 1320، به مثابه نشانه اي از ظهور آزاد هتاکي عليه دين به شمار مي آمد. بسياري از مراجع و عالمان ديني، وي را مرتد اعلام نمودند. سيد مجتبي نواب صفوي ابتدا با وي به گفتگو و مذاکره پرداخت، اما با اثبات کينه توزي و لجاج وي عليه دين، نهايتا سيد حسين امامي از ياران نواب، حکم شرع درباره مرتد را بر وي جاري ساخت تا فضاي فرهنگي از لوث وجود چنين عناصري پاک شود يا عناصر مشابه، از آزادي عمل و بيان برخوردار نشوند. تاريخ تاثير تام اين اقدام انقلابي ياران نواب را به خوبي نشان مي دهد.
توجه نواب نه تنها به عرصه فرهنگ بلکه به عرصه سياست نيز معطوف بود. عبدالحسين هژير، عامل اصلي مشورت دهنده به شاه که دستکاري در نتايج انتخابات دوره شانزدهم عليه آزاديخواهان را رقم زد و واکنش هاي جبهه ملي را خنثي نمود، توسط ياران نواب از ميان برداشته شد. سيد حسين امامي که مجري اين اقدام ( و نيز اقدام پيشين درباره کسروي) بود، توسط دژخيمان رژيم شاه به شهادت رسيد اما انتخابات دوره شانزدهم تجديد شد و نمايندگان واقعي مردم راهي مجلس شدند تا نهضت ملي شدن صنعت نفت را پايه ريزي کنند. در واقع، ايران ملي شدن صنعت نفت خويش را به نوعي مديون نواب صفوي و ياران اوست.
در اقدام بعدي، طهماسبي از ديگر ياران شهيد نواب صفوي، رزم آرا چهره اقتدارگرا و خشن و مظهر خودکامگي و بيگانه پرستي را که عليه فعالان نهضت ملي شدن نفت، فعاليت مي کرد با شليک گلوله از پاي درآورد تا مصدق از جبهه ملي بر مسند نخست وزيري بنشيند و دست انگليس از صنعت نفت کوتاه شود.نواب صفوي و يارانش که پيشتر، از جبهه ملي پيمان گرفته بودند تا پس از دستيابي به قدرت اسلام و احکام نوراني قرآن را مد نظر بگيرند، اين بار با عهدشکني اعضاي جبهه ملي مواجه شدند. نواب صفوي زبان به گلايه گشود، اما به دستور دولت مصدق و با بهانه اي واهي به همراه يارانش زنداني شد و شديدا مورد ضرب و شتم واقع گرديد.
نواب صفوي با نااميدي از جبهه ملي، صريحا درصدد استقرار حکومت اسلامي برآمد و اعلام داشت “دربار و دولت تا زماني که در برابر احکام اسلام سر تسليم فرود نياورند قانونيت ندارند.” شهيد نواب صفوي و يارانش در اعتراض به تصميم شاه مبني بر امضاي پيمان نظامي بغداد که جايگاه آمريکا و سلطه اش را بر ايران و کشورهاي منطقه تثبيت مي نمود، تصميم به از ميان برداشتن عامل اين امضا يعني وزير دربار گرفتند. ترور علا نافرجام ماند و رژيم سفاک، براي دستگيري سران فدائيان اسلام بسيج شد. آنان پنج روز در منزل آيت الله طالقاني مخفي شدند، اما با تغيير مکان به نقطه اي ديگر يعني خانه حميد ذوالقدر در آبان ماه 1334 دستگير شدند. نواب صفوي پيش از اجراي حکم اعدام، با آب گرم در زندان غسل نمودتا رنگ از رخساره اش نرود و دشمن او را به ترس متهم نکند. او در هنگام تيرباران، خواست چشمانش باز باشد تا تيرهايي را که به شهادتش منجر مي شوند ببيند. او و يارانش، خليل طهماسبي، سيد محمد واحدي و مظفر علي ذوالقدر (ضارب علا) شروع به اذان گفتن نمودند و با بيان شهادت ولوي، صوت پاک شهيد نواب براي هميشه خاموش شد تا ياد و خاطره او، آثار باقيه فعاليت هايش و تعاليم جاودانه او زنده بمانند و زمينه ساز انقلاب عظيم 1357 شوند.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمين علي دواني مي نويسد: “يکي از آقايان مي گفت همين که راديو خبر را پخش کرد به خانه آيت الله بروجردي رفتيم و ديديم رنگشان مثل گچ سفيد است و پي در پي مي گفتند به من گفتند که آنها را اعدام نمي کنند. اين چه تاميني بود؟ شنيديم آيت الله بروجردي تا در قيد حيات بودند به مادر مرحوم واحدي کمک مالي مي کردند.”(1) از اين بيان و نظاير آن روشن مي شود که عملکرد و روش سياسي- انقلابي اي که شهيد نواب صفوي و يارانش اتخاذ کرده بودند، نه تنها مورد نهي وانکار بالاترين مقام ديني تشيع يعني آيت الله بروجردي نبوده است بلکه حتي از سوي ايشان تائيد و چه بسا، به طور سري و مخفيانه مورد مساعدت مالي نيز قرار مي گرفته است.
زندگي شخصي شهيد نواب صفوي نيز درس هاي اخلاقي ماندگاري براي مطالعه کنندگان تاريخ دارد. ايشان در درس و بحث، کوشا و داراي ذهني فعال بود که علامه اميني، فاضل توني و آيت الله طالقاني بر اين امر تصريح نموده اند و صلاحيت علمي ايشان را مورد تاکيد قرار داده اند. ايشان اهتمام به امر مسلمين را فروگذار نمي نمود. او حتي نسبت به وضع فلسطينيان اهتمام داشت به طوري که يک زمان براي جهاد در فلسطين نام نويسي نمود. او در موتمر اسلامي شرکت کرد و در بيت المقدس به ايراد سخنراني هاي آتشين پرداخت. همسر شهيد نواب، خانم نيرالسادات نواب احتشام، ياد مي کند که ايشان فهرستي از نيازمندان و ثروتمندان تهيه کرده بود و برنامه اي مي ريخت که هر خانواده محتاج، با واسطه خود ايشان، تحت تکلف يک خانواده متمکن قرار گيرد بدون آنکه اين دو خانواده يکديگر را بشناسند وآبروي خانواده فقير به مخاطره بيفتد. شهيد نواب با آنکه شجاع و بي باک بود در منزل و در رفتار با اهل وعيال بسيار مهربان و پرعاطفه بود و همسر ايشان تعريف مي کند که “من در تمام طول زندگي با آقا، کوچک ترين خشونت و اذيتي از ايشان نديدم.”(2)
ايشان در عبادت، حالت عجيبي از خشوع و خضوع داشتند و بسيار روزه مي گرفتند. شب زنده داري، دعا براي شهادت، توسل به اهل بيت عليهم السلام خصوصا شهيد کربلا از شاخصه هاي عبادي ايشان بود. استاد فتحي يکن، رهبر جماعت اسلا مي لبنان ياد مي کند که در جريان موتمر اسلامي، يک شب در هتل قلعه تا صبح پاي صحبت نواب نشستم. هنگام طلوع فجر که همه سرگرم گفتگو بوديم، ناگهان بانگ الله اکبر موذن در فضا طنين انداخت. تمام اعضاي بدن نواب به پشت تکان خورد و سپس آرام گرفت. سر به پايين انداخت و در خلسه اي فرو رفت که هرگز نظير آن را نديده بودم. با جان و دل جملات موذن را تکرار مي کرد و سپس سر بلند کرد، گويي از دنياي ديگر بازگشته است. به چهره اش نگاه کردم اشک از چشمانش سرازير شده بود. پرسيدم: نواب چه شده است؟ در حالي که همچنان اثر خلسه در وي بود، گفت: اي برادر به خدا سوگند هر وقت صداي الله اکبر موذن به گوشم مي رسد احساس مي کنم دنيا در چشمانم آنچنان رنگ مي بازد و بي ارزش مي شود که گويي يک پشه کوچک است که مي توانم آن را زير پا خرد کنم و به راهم ادامه دهم. ديگر جز قدرت و عظمت خداوند چيزي را حس نمي کنم.(3)
توجه نواب نه تنها به عرصه فرهنگ بلکه به عرصه سياست نيز معطوف بود. عبدالحسين هژير، عامل اصلي مشورت دهنده به شاه که دستکاري در نتايج انتخابات دوره شانزدهم عليه آزاديخواهان را رقم زد و واکنش هاي جبهه ملي را خنثي نمود، توسط ياران نواب از ميان برداشته شد. سيد حسين امامي که مجري اين اقدام ( و نيز اقدام پيشين درباره کسروي) بود، توسط دژخيمان رژيم شاه به شهادت رسيد اما انتخابات دوره شانزدهم تجديد شد و نمايندگان واقعي مردم راهي مجلس شدند تا نهضت ملي شدن صنعت نفت را پايه ريزي کنند. در واقع، ايران ملي شدن صنعت نفت خويش را به نوعي مديون نواب صفوي و ياران اوست.
در اقدام بعدي، طهماسبي از ديگر ياران شهيد نواب صفوي، رزم آرا چهره اقتدارگرا و خشن و مظهر خودکامگي و بيگانه پرستي را که عليه فعالان نهضت ملي شدن نفت، فعاليت مي کرد با شليک گلوله از پاي درآورد تا مصدق از جبهه ملي بر مسند نخست وزيري بنشيند و دست انگليس از صنعت نفت کوتاه شود.نواب صفوي و يارانش که پيشتر، از جبهه ملي پيمان گرفته بودند تا پس از دستيابي به قدرت اسلام و احکام نوراني قرآن را مد نظر بگيرند، اين بار با عهدشکني اعضاي جبهه ملي مواجه شدند. نواب صفوي زبان به گلايه گشود، اما به دستور دولت مصدق و با بهانه اي واهي به همراه يارانش زنداني شد و شديدا مورد ضرب و شتم واقع گرديد.
نواب صفوي با نااميدي از جبهه ملي، صريحا درصدد استقرار حکومت اسلامي برآمد و اعلام داشت “دربار و دولت تا زماني که در برابر احکام اسلام سر تسليم فرود نياورند قانونيت ندارند.” شهيد نواب صفوي و يارانش در اعتراض به تصميم شاه مبني بر امضاي پيمان نظامي بغداد که جايگاه آمريکا و سلطه اش را بر ايران و کشورهاي منطقه تثبيت مي نمود، تصميم به از ميان برداشتن عامل اين امضا يعني وزير دربار گرفتند. ترور علا نافرجام ماند و رژيم سفاک، براي دستگيري سران فدائيان اسلام بسيج شد. آنان پنج روز در منزل آيت الله طالقاني مخفي شدند، اما با تغيير مکان به نقطه اي ديگر يعني خانه حميد ذوالقدر در آبان ماه 1334 دستگير شدند. نواب صفوي پيش از اجراي حکم اعدام، با آب گرم در زندان غسل نمودتا رنگ از رخساره اش نرود و دشمن او را به ترس متهم نکند. او در هنگام تيرباران، خواست چشمانش باز باشد تا تيرهايي را که به شهادتش منجر مي شوند ببيند. او و يارانش، خليل طهماسبي، سيد محمد واحدي و مظفر علي ذوالقدر (ضارب علا) شروع به اذان گفتن نمودند و با بيان شهادت ولوي، صوت پاک شهيد نواب براي هميشه خاموش شد تا ياد و خاطره او، آثار باقيه فعاليت هايش و تعاليم جاودانه او زنده بمانند و زمينه ساز انقلاب عظيم 1357 شوند.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمين علي دواني مي نويسد: “يکي از آقايان مي گفت همين که راديو خبر را پخش کرد به خانه آيت الله بروجردي رفتيم و ديديم رنگشان مثل گچ سفيد است و پي در پي مي گفتند به من گفتند که آنها را اعدام نمي کنند. اين چه تاميني بود؟ شنيديم آيت الله بروجردي تا در قيد حيات بودند به مادر مرحوم واحدي کمک مالي مي کردند.”(1) از اين بيان و نظاير آن روشن مي شود که عملکرد و روش سياسي- انقلابي اي که شهيد نواب صفوي و يارانش اتخاذ کرده بودند، نه تنها مورد نهي وانکار بالاترين مقام ديني تشيع يعني آيت الله بروجردي نبوده است بلکه حتي از سوي ايشان تائيد و چه بسا، به طور سري و مخفيانه مورد مساعدت مالي نيز قرار مي گرفته است.
زندگي شخصي شهيد نواب صفوي نيز درس هاي اخلاقي ماندگاري براي مطالعه کنندگان تاريخ دارد. ايشان در درس و بحث، کوشا و داراي ذهني فعال بود که علامه اميني، فاضل توني و آيت الله طالقاني بر اين امر تصريح نموده اند و صلاحيت علمي ايشان را مورد تاکيد قرار داده اند. ايشان اهتمام به امر مسلمين را فروگذار نمي نمود. او حتي نسبت به وضع فلسطينيان اهتمام داشت به طوري که يک زمان براي جهاد در فلسطين نام نويسي نمود. او در موتمر اسلامي شرکت کرد و در بيت المقدس به ايراد سخنراني هاي آتشين پرداخت. همسر شهيد نواب، خانم نيرالسادات نواب احتشام، ياد مي کند که ايشان فهرستي از نيازمندان و ثروتمندان تهيه کرده بود و برنامه اي مي ريخت که هر خانواده محتاج، با واسطه خود ايشان، تحت تکلف يک خانواده متمکن قرار گيرد بدون آنکه اين دو خانواده يکديگر را بشناسند وآبروي خانواده فقير به مخاطره بيفتد. شهيد نواب با آنکه شجاع و بي باک بود در منزل و در رفتار با اهل وعيال بسيار مهربان و پرعاطفه بود و همسر ايشان تعريف مي کند که “من در تمام طول زندگي با آقا، کوچک ترين خشونت و اذيتي از ايشان نديدم.”(2)
ايشان در عبادت، حالت عجيبي از خشوع و خضوع داشتند و بسيار روزه مي گرفتند. شب زنده داري، دعا براي شهادت، توسل به اهل بيت عليهم السلام خصوصا شهيد کربلا از شاخصه هاي عبادي ايشان بود. استاد فتحي يکن، رهبر جماعت اسلا مي لبنان ياد مي کند که در جريان موتمر اسلامي، يک شب در هتل قلعه تا صبح پاي صحبت نواب نشستم. هنگام طلوع فجر که همه سرگرم گفتگو بوديم، ناگهان بانگ الله اکبر موذن در فضا طنين انداخت. تمام اعضاي بدن نواب به پشت تکان خورد و سپس آرام گرفت. سر به پايين انداخت و در خلسه اي فرو رفت که هرگز نظير آن را نديده بودم. با جان و دل جملات موذن را تکرار مي کرد و سپس سر بلند کرد، گويي از دنياي ديگر بازگشته است. به چهره اش نگاه کردم اشک از چشمانش سرازير شده بود. پرسيدم: نواب چه شده است؟ در حالي که همچنان اثر خلسه در وي بود، گفت: اي برادر به خدا سوگند هر وقت صداي الله اکبر موذن به گوشم مي رسد احساس مي کنم دنيا در چشمانم آنچنان رنگ مي بازد و بي ارزش مي شود که گويي يک پشه کوچک است که مي توانم آن را زير پا خرد کنم و به راهم ادامه دهم. ديگر جز قدرت و عظمت خداوند چيزي را حس نمي کنم.(3)
پي نوشت :
1- علي دواني، بربلنداي صدق و ايثار، مجله ياران شاهد، شماره 2، دي ماه 1384، ص 17
2- مجله ياران شاهد، شماره 2، ص 21
3- همان، ص 39
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}